مسجد امام حسن(ع) در خاطرات دکتریاحقی استاد دانشگاه فردوسی مشهد
در طیف روحانیون هم کسانی بودند که تا حدی می توانستند نظر جناحی از جوانان متمایل به مذهب را جلب کنند و آن ها عمدتا کسانی بودند که بی پرواتر به وادی انتقاد سیاسی و اجتماعی وارد می شدند و روشنگری های دینی را در این مسیر دنبال می کردند.
ماه رمضان بود از کجایی شنیده بودیم که در مسجد امام حسن واقع در خیابان فردوسی مشهد، ظهرها بعد از نماز طلبه جوانی منبر می رود و جمعیت زیادی در سخنرانی او حاضر می شوند. با عده ای از بچه ها(دختر و پسر) تصمیم گرفته بودیم ظهرها برویم مسجد امام حسن؛ هم نماز جماعت شرکت کنیم و هم بعد از نماز پا صحبت او بنشینیم. فاصله این مسجد با مدرسه خیلی هم نزدیک نبود، با این حال زمان سخنرانی را طوری تنظیم کرده بودند که آن ها که ساعت 2 درس داشتند، به راحتی به کلاس خودشان می رسیدند.
بنای مسجد امام حسن ناتمام و در حال ساخت بود،فرش و موزاییک درست و حسابی هم نداشت. کف مسجد شن ریزی بود؛ روی همین شن ها زیلوهایی پهن کرده بودند که همه روی آن می نشستیم. سیدعلی خامنه ای، روحانی این مسجد بود که اول وقت نماز جماعتی به امامت او برگزار می شد و بی فوت وقت بعد نماز، در حلقه نمازگزاران که عمدتا جوانان محل و دانش آموزان و دانشجویان بودند، می نشست و احادیثی را که قبلا روی برگ های A4 تکثیر کرده بود، میان حاضران تقسیم می کرد. او نه روضه می خواند و نه نصیحت و دلالت صرف می پرداخت، بلکه در هر جلسه حدیثی پر مضمون و عمدتا ناظر بر نوع حکومت پیامبر و ائمه بر حاضران عرضه می کرد و در مورد آن به بحث و تحلیل می پرداخت. بدون اینکه شعار بدهد و یا موضوعی تند و بی هوا مطرح کند، با تجزیه و تحلیل همین حدیث و اشاره هایی به زندگی و سیره پیامبر و امامان، طوری مسائل را ماهران پیش می کشید که همگی به شرایط بد سیاسی روزگار خود پی می بردند و گمان می کردند که این حدیث برای زمانه ما گفته شده یا دست کم معصوم زمانی که آن را می گفته به این زمان هم گوشه چشمی داشته است.
تحلیل های آقای خامنه ای به دل می نشست و پس از هر جلسه، تلخی گوارنده ای کام شنونده را شیرین می کرد. هم زمان با صحبت او نفس ها در سینه حبس می شد و گوش ها نیوشای پیامی بود که شنونده بنا بر استنباط خود از حدیث مورد نظر به دست می آورد. گاهی گوش ها به شدت تیز می شد و بیم مرموزی جان شنونده را به تسخیر خود در می آورد. اغلب روزهای رمضان ظهرها با عده ای از بچه ها در مسجد امام حسن، پای صحبت آقای خامنه ای حاضر بودیم. یکی از روزهای دهه آخر رمضان که رفتیم مسجد، طلبه دیگری به جای ایشان نماز خواند؛ آرام و در گوشی می گفتند: آقای خامنه ای نمی آیند. بعد هم دیگر از ایشان خبری نشنیدیم.
منبع: کتاب آن سال ها ج 1 ص 380