حکایت کتاب سوزی در تاریخ قصه مفصلی دارد، وقتی کتاب محل منازعه شرق و غرب و یا طب سنتی و نوین باشد آتش این کاغذها بیشترهم گُر می گیرد.

سال ها که پای درس اساتید نشستیم و علم و تمدن در اسلام را خواندیم به اینکه کتاب قانون بوعلی قرن ها در غرب تدریس می شده و کتاب مرجع پزشکی در تمام جهان بوده است افتخار می کردیم.

سرگذشت قانون بوعلی- مهمترین منبع طب اسلامی یا همان سنتی- را تاریخ و تمدنی ها بیشتر شنیده اند؛ چراکه این کتاب هرسال به شکلی در کنکورهای ارشد و دکتری آن ها سرک می کشید و می کِشد: روزی سوال از مقام و منزلتی کتابی در نجوم بود که هم تراز مقام قانون بوعلی در طب قرار می گرفت و روزی از نام منبعی سوال می شد که مدخلی بر کتاب قانون بوعلی بوده و یا سوال از کاملترین شرحی بود که بر قانون نوشته شده است و به ندرت هم از پنج بخش یا کتاب موجود در قانون ابن سینا...

اما نمی دانم چرا همه آنچکه بر این کتاب گذشته بود را به ما نگفتند؟! متاسفانه راویان تاریخ علم در اسلام همیشه افتخارات را علَم می کنند. نمی دانم چرا اساتید بخش انتهایی سرگذشت این کتاب را در جهان سانسور می کنند. آن زمان که کتاب بوعلی از دانشگاه های غرب جمع شد. قرن  16و 17 را می گویم درست همان جایی که اساتید ما و برخی از کتاب ها کار بوعلی در غرب را بدون پایان به اتمام می رسانند. روایت آتش زدن کتاب بوعلی و مطرح شدن دوباره آثار اطبای یونان باستان در قرن 16و 17 مربوط به کدام درس است: تاریخ علم یا شرق شناسی؟!

شیخ تبریزیان و طرفدارانش سوزاندن کتاب هاریسون را انتقامی تاریخی می دانند.

پاراسالس، تبریزی دیروز غرب، که قانون ابن سینا را به آتش کشید:

«شما با پیروى از عقاید پزشکان پیشین چنین خیال مى‏کنید که چیزى از پزشکى مى‏دانید و حال آنکه ابدا چنین نیست. کلید اصلى پزشکى و بویژه درمان‏شناسى، قبل از هر چیز، در کیمیاگرى است. اى پزشکان که به خود عطر مى‏زنید! دستکشهاى سفید را از دستان و حلقه‏هاى طلا را از انگشتان خود به درآرید. در آزمایشگاه و در میان زغالها غوطه‏ور شوید. شب و روز در آتش کار کنید. از این راه با مشاهده و تجربه، معلوماتى مفید و مثبت براى درمان بیماریها، پیدا خواهید کرد.»